روزها و سالهای زیادی از آن روزی که با درخواستم نسبت به حضور در این جهان موافقت شده بود و من پا به این عالم گذاشته بودم میگذشت...
الهی به امید تو
روزها و سالهای زیادی از آن روزی که با درخواستم نسبت به حضور در این جهان موافقت شده بود و من پا به این عالم گذاشته بودم میگذشت اما من هنوز نتوانسته بودم تا آن لحظه به زندگیم شکل و شمایل درست و حسابی و قابل قبولی بدهم راستش را بخواهید حال و احوالم اصلا خوب نبود...
به کلیت زندگیم که نگاه میکردم هیچ چیزی نبود که بتوان به آن دل خوش کرد...
هر چه در گوشه و کنار زندگیم پی یک عمل افتخارآمیز میگشتم هیچ چیزی، واقعا هیچ چیزی به چشمم نمیخورد...
و این در حالی بود که من میدانستم سالهاست ندائی از درونم دائم تلنگرم میزند: "تو برای یک زندگی معمولی اینجا نیستی"
از وقتی که میتوانم به خاطر بیاورم همیشه میخواستم یک انسان ارزشمند و تاثیرگذار و موفق باشم اما نمیدانستم چطور میتوانم به این خواستههایم برسم؟!
تا آنکه خداوند هدایتگر که همیشه و در همه حال هدایت مخلوقاتش به سمت و سوی درخواستهایشان را در زمان مشخص انجام میدهد من را هم در مسیر درک و فهم قوانین سعادتآفرین قرار داد و از آن روز هر لحظه کمکم کرده و میکند تا بتوانم در این راه ثابت قدم به پیش روم...
من حالا با قاطعیت میتوانم بگویم تنها و تنها مسیری که میتواند تک به تک آدمها را به سعادتمندی در جهان مادی و ابدی برساند وارد شدن به جادهی قدرشناسی و سپاسگزاری ست که چنانچه در آن برقرار باشیم تحقق وعدههای برحق خداوندی را تجربه میکنیم همان وعدهای که فرموده چنانچه قدرشناس باشید نعمتها را برشما میافزایم.